چون ماجرای این روز خیلی طولانیه در دو قسمت می ذارم:
۸۸/۱۲/۱۲ روز پنج شنبه ساعت 5 صبح بیدار باش زدن.
نماز رو خوندیم و بعدش هم دعای عهد. صبحونرو خوردیم
و برای صبح گاه آماده شدیم. تو صبح گاه فرمانده سلام
داد و منتظر سلام نظامی از نیروهاش بود که بچه ها
به خاطر این که از این اطلاع نداشتن،همه سلام دادن
و این باعث شد همه بخندند البته فرمانده و نیروهاش
حتی لبخندم نزدن و اینم به نوبه ی خودش جالب بود .
ماشین جدید اومد و ما همگی سوار شدیم. هوا ابری
بود و پر از گرد و غبار.
وارد طلائیه شدیم به قول حاج آقا فدائی طلائیه عجب
طلائیه. طلائیه پر بود از تپه های خاکی،یه طرفش پر از آب
بود و سمت جنوب جزایر مجنون بود.من که از ماسک
متنفرم به خاطر گرد و غبارش مجبور شدم استفاده کنم .
شهید همت اون جا شهید شده بود و راوی می گفت:
«شهید همت وقتی جنازه ی یکی از نیروهاشو که سر
نداشته می بینه گریه می کنه و می گه کاش منم
این جوری شهید شم تا شرمنده ی شهدا نشم و همین طور
هم میشه .تانک مستقیم به سر شهید همت میزنه و سر
ایشون از بدنشون جدا می شه.» .بعد از اینکه راوی
صبحت کرد،طبق روال معمول اردو بچه ها با خودشون
خلوت کردند و سپس به سمت هویزه راه افتادیم.
هویزه پر بود از شهدای گمنام.این شهر با مقاومت مردم
آزاد شده و فرماندش یک بسیجی ۲۳ ساله به نام
علم الهدی بوده. شهدای اون جا خداکثر ۲۵ساله
بودن و حداقل ۳ ساله و این یکی دیگه از هزاران موردی
بود که نشون می داد جونای اون دوران چقدر با ایمان
و نترس بودند اما الان...
ناهار رو که خوردیم به سمت دهلاویه راه افتادیم . قدم گاه
دکتر چمران. تو موزه ی دکتر چمران به ما فیلمی نشون
دادن که همگی بلا استثنا گریه می کردیم. فیلم در مورد
جنازه ی شهدا بود که برای خانواده هاشون بعد از چند سال
اورده بودند.جنازه که چه عرض کنم فقط استخوان بود و استخوان.
وارد میشداغ شدیم جای گاه نیروهای تکاور ۴۵ ارتش .
ازمون استقبال گرمی کردن و بهمون شربت دادن و بچه ها
می گفتن شربت شهادته.
برای نماز مغرب آماده شدیم و نماز رو به جماعت خوندیم
و سپس حاج حسین یکتا برامون خاطره تعریف کرد.
بهمون گفت این بار خاطره ی لحظات شاد رو براتون می گم
که فکر نکنید شهدا همش تو غم بودن. جمله ها و
داستان های خنده دارمی گفت،اما درته خنده ها یه غم ، یه حس
خیلی غریب. نمونش این بود که می گفت« وقتی دو تا
رزمنده روی مین می رفتند و پاشون جدا می شد
می خندیدند و می گفتند :مواظب باش پای من با پای تو
جا به جا نشه» و به نظرم این یکی دیگه از مواردیه
که فرشته بودن و دلیر بودن اونارو بیان می کنه.
شام رو خوردیم و رزم شب آغاز شد.
راستی تو این سفر یکی از سرودایی که تو ماشین
می خوندیم این بود:کجایید ای شهیدان خدایی...
یه بیتی داشت که این بود:
همه رفتند و من اینجا غریبم
ز فیض سرخ مردن بی نصیبم
وقتی این رو می خوندیم محبوبه می گفت :
شهدا ما داریم شوخی می کنیما یه وقت
مارو نبرید.خانواده هامون چشم انتظارن
و بعد که فکر می کردیم می دیدیم خانواده ی شهدا
هم چشم انتظار بودند. چه فرزندان شهیدی که منتظر
پدر بودند و اما پدر بر نگشت،چه همسران شهیدی که
منتظر ایستادند اما خبری نشد،چه پدر و مادر هایی
که منتظر شدن اما بچشون نیومد و حتی الان منتظر
یه تیکه از استخون بچشون هستند.یکی از راوی ها تو
ماشین نامه ی یک فرزند ۵ ساله به پدرشو خوند که
دل همرو به درد اورد .واقعا خانواده ی شهدا، جانباز ها ،
اسرا و حتی آزادگان جه درد هایی که نکشیدند.
سال نو مبارک .بهترینها را واستون آرزومندم.
ممنون و منم امیدوارم سالی پر از سلامتی داشته باشید.
سلام
خوبین؟
خسته نباشین
من تاحالا توفیق رفتن شلمچه رو نداشتم
خیلی دوست دارم برم امسال که نشد
دعا کنید اگر تا سال دیگه زنده بودم خدا نصیبم کنه
خوشا به سعادت شما که رفتین
گفتی یه نامه خونده شد از یه دختر به پدر شهیدش
من یاد نامه ی دختر شهید ناصر ناصری افتادم هم کلیپ صوتیش هست هم تصویریش اگر مایل بودین تو انترنت بگردین پیدا میکنین اگر هم پیدا نگردین میتونم براتون آپلود کنم
نمیدونم شناختین منو یا نه ...................
یا علی
خدا نگهدار
سلام
به وبلاگتون که سر زدم به نظرم آشنا اومد
امیدوارم که قسمت بشه و به این تکه ی بهشتی برید
اگه پیدا نکردم بهتون میگم و لطف کنید برام آپلود کنید.مرسی
.
.
.
همین الان تو گوگل سرچیدم و پیداش کردم .فیلمش رو ما تو دهلاویه دیدیم .اما من اسم شهید ناصری رو یادم رفته بود و به خاطر این نمی تونستم پیداش کنم.خیلی ممنون
سلام
کاش منم اونجایی که رفتید رو می رفتم
اگه اشتباه نکنم شما ایران نیستید اما براتون آرزو می کنم که یه جوری جور شه و بتونید برید.
واقعاً باهات موافقم... چه خانواده هایی که منتظر بچهشون بودن و هرگز ندیدنش...
یکیش مادر بزرگ من... منتظر بچش (دایی من)بود که بجای خودش... بدن بی جونشو آوردن.
ولی من همیشه به داییم گفت:
شهادتت مبارک
اسم دایی منم مهرداده!
اما همین ماد و پدر ها خیلی صبر دارن و همیشه از اینکه پسرشون شهید شده راضی بودن.اینو حتما خودت می دونی.
خیلی جالبه که اسم داییت روی تو .حتما مامان بزرگت خیلی دوست داره.
با سلام و درود [گل]
وب قشنگ و پر محتوایی داری [قلب] بهت تبریک میگم دوست عزیز [گل] کارت حرف نداره [گل]
امدم دعوتت کنم بیای به فروشگاه نوروز شاپ [گل]
http://norouzshop.com
همه محصولات به مناسبت فرا رسیدن عید باستانی نوروز با 40% الی 60% تخفیف ویژه عرضه میشود
بهترین فرصت برای خرید را از دست ندهید[گل]
همه سفارشات حتی در ایام نوروز هم آماده و ارسال میگردند [گل]
کلیه محصولات در پگ و کاور ضد خش و بسته بندی ضد ضربه عرضه میگردد[گل]
کلیه محصولات با گارانتی 48 ساعته عرضه میشود شما بعد از دریافت سفارش خود تا 48 ساعت میتوانید برای مرجوع کردن سفارش و دریافت هزینه خود اقدام نمایید
این بهترین فرصت خرید از یکی از بزرگ ترین فروشگاه های وب در ایران است[رضایت]
با خرید بیش از ده هزار تومان شما در قرعه کشی بزرگ نوروز شاپ شرکت داده خواهید شود[گل]
جوایز نفرات اول به ترتیب هفتصد هزار تومان - پانصد هزار تومان - سیصد هزار تومان و به هشتاد و نه نفر از خریداران خوش شانس خود هدیه کوپن خرید رایگان به اندازه مبلغ سفارش قبلی داده خواهد شود.[گل]
پس این فرصت بی نظیر را از دست ندهید[گل]
برای دریافت لیست جدید ترین محصولات ما + آدرس جدید سایت (در صورت پیش امد هرگونه مشکل احتمالی) + هدایا مختلف تبلیغاتی در یکی از گروه های زیر عضو شوید
آدرس گروه یاهو ما:
http://groups.yahoo.com/group/takbuy/join
آدرس گروه گوگل ما:
http://groups.google.com/group/takbuy?hl=fa
با عضویت رایگان در یکی از گروههای بالا از ده ها هدیه ارزنده + تخفیف در سفارشات بعدی + دریافت رایگان کوپن خرید و ..... برخوردار شوید.[گل]
امیدوارم شما هم به جمع مشتری های دائم ما بپیوندید [گل]
خدمات و محصولات فروشگاه ما رو با دیگر فروشگاهها مقایسه کنید [گل]
مطمئن باشید از انتخاب خود پشیمان نخواهید شود[گل]
پایدار پیروز و موفق باشید[گل][بدرود]
http://norouzshop.com
بابا خاهشا تبلیغ نذارید
سلام...
آره... از نظر ظاهری هم شبیه هستم به داییم!
اما روش کم کردن حجم عکس:
ساده ترین روش اینه که عکس رو تو Paint باز کن (همون نرم افزار نقاشی خود ویندوز) بعد بدون اینکه هیچ کاری بکنی، از منوی File گزینه Save as رو انتخاب کن و یه بار عکس رو ذخیره کن!
همین... حجم عکسات رو نگاه کن ببین چه فرقی کردن!
این مهرداد هم عجب چیز هایی بلده که ما نمی دونستیم!!!!!
واقعا .مثلا همین کم حجم کردن عکس :وقتی امتحانش کردم خیلی برام جالب بود.
سلام
عجب اردوی جالبی هم غم توشه هم شادی
راستی از این شربت ها نخورید!!!!!!!!!!!!!
بچه هاتون درست گفتن
ش ____ ر ____ ب ____ ت ____
شهادته!!!!!!!!!
دارا جان دیگه خوردیم
اولا نمازهایتان قبول باشد
دوما :چه کاری شما با فرزندان آن ها چه فرقی می کنید می توانید برید و فرزند آن ها بشید و یه کم کار کنید
اولا مرسی
دوما من فکر می کنم اگه سعی کنیم و پیرو راهشون باشیم(خیلی سخته)بهتره اما همدردی با اونها لازمه نه اینکه خدایی نکرده...
آخی خیلی قشنگ نوشته بودی
چه حسی داشت
خیلی غم انگیز بود
مت دوست داشتنی من جات خیلی خالی بود.
راستی من مت بیدم یادم رفت تو نظر قبلی خودمو معرفی کنم