PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

تقلب سر میان ترم هوش مصنوعی

 

دیروز روز چهارشنبه 22/2/1389 دو تا امتحان داشتم  

اولیش آز فیزیک 1 که استاد عقده ایش بهم 14.75 داد  

و بعد گفت : شاید نمره ها رو بالا ببرم. حالا چقد بالا ببره  

خدا میدونه.(البته بعضی از استادای خانم اونقد عقده ای  

هستن که این کارو نمی کنن .اینم از اون عقده ای هاست) 

اما امتحان دومم :هوش مصنوعی با استاد خیلی خیلی  

دوست داشتنیم بود .(با این که خانم هست اما عکس  

استاد قبلی اصلا عقده ای نیست.)

من سر جلسه دیر رفتم. چون آزمایشم طول کشید. 

رفتم ته کلاس دیدم مت هنوز نیومده علی پشت من  

بود و حسام هم گوشه .حسام اشاره کرد که همون جا  

بشینم و صندلی کناریم رو برا مسعود نگه دارم . 

ملیحه اومد جای مسعود نشست و انگار نه انگار  

که من و حسام می گیم جا مسعوده. مسعود اومد  

و کنار ملیحه نشست.جلو مسعود هم سیاوش بود  

و کنار منم لیلا(البته از دخترای کلاس جز خودم و مت  

و یکی دو نفر دیگه کسی تقلب نمی رسونه آخه فکر 

می کنن هنوز دبیرستانه  و ممکنه معدل یکی بالاتر بشه .  

نمیدونم چرا ملیحه هم دیروز اینجوری شده بود."

کتابو باز کرده بودم که دیدم علی میگه استاد استاد.  

کتابو بستم .مسعود سوال 1رو ازم پرسید و منم که  

برا تقلب رسوندن به مت برگه برده بودم(مت نیومد  

سر جلسه)برگرو در اوردم و جوابو نوشتم و دادم به ملیحه .  

گفتم : اینو بده به آقای...(مسعود) . ملیحه تقلب رو  

گذاشت رو صندلی بینمون و اشاره کرد من نمیرسونم .  

منم از لج ملیحه هم که شده بود بایستی جوابو به  

مسعود می رسوندم . با اینکه سه صندلی بینمون بود  

ولی برگرو بهش رسوندم. استاد یه لحظه دید ولی به  

روش نیورد. سیاوشم سوال 1 میخاست که گفتم دست  

آقای...(مسعود). ازش سوال 5رو پرسیدم که اون تو برگه  

نوشت و بعد پرت کرد سمتم .منم نوشتم و از حسام هم  

سوال 3 رو پرسیدم.اونم رو کاور نوشت و پرت کرد سمتم . 

اما کاور نزدیک علی افتاد. علی هم نامردی نکرده بود و  

چادر منو از رو صندلی انداخته بود پایین که من برم پشت  

تا برگرو بردارم. دیدم حسام داره از سرفه می میره نگاه  

کردم دیدم از خنده روده بر شده. اشاره کرد به پایین و  

دیدم بله چادرم افتاده رو زمین . کاورو برداشتم و نوشتم .  

به مسعود نگاه کردم و گفتم: دیگه چی میخای؟اشاره کرد  

همرو نوشته.گفت : برگرو بدم؟گفتم بده . به سیاوشم  

اشاره کردم که برگشو بده به استاد .حسام ازم سوال 1  

رو پرسید منم براش نوشتم و پرت کردم سمتش. 

مطمئن که شدیم همه نوشتیم برگه هارو دادیم و اومدیم بیرون.

ندا با طعنه گفت 6رو میگیری دیگه؟(نمره کامل). منم  

با خنده گفتم: چندتا مغزو روهم بذاری یه چیزی در میاد  

دیگه؟مگه نه؟

مت و دیدم و ازش پرسیدم چرا نیومدی؟ من که اسمس دادم  

تقلب بازاره!!!!! اونم گوشیشو نگاه کرد و فهمیدم که خانم  

اشتباه متوجه منظورم شده و فکر کرده من ازش تقلب پرسیدم.

ساعت بعدی کلاس تشکیل شد و آخر کلاس ،علی با لهجه  

خاصی زد زیر آواز من و مت هم که پشت نشسته بودیم  

می شنیدیم. خندم گرفت و علی و مسعود و حسام(سه تفنگدار) 

دیدن. به علی گفتم : آقای...چه لهجه ایه؟؟؟؟؟؟ علی  

خندید و گفت خوب چرا گوش می کنید.منم گفتم :والا  

صدای شما اونققققد بلنده که نیازی به گوش دادن نداره.

نظرات 10 + ارسال نظر

سلام وبلاگ زیبایی داری اگر حاضری تبادل لینک کنیم www.linkestan.fdownload.ir

محمد 23 اردیبهشت 1389 ساعت 17:54 http://kumail.blogsky.com

این همه شما تقلب کردید استاد نفهمید؟

کاش مام از این استادا داشتیم!!!

مگه می شه متوجه نشه.اما اساد عقده ای نیست و درکشم خیلی بالاس

مسافر کویر 23 اردیبهشت 1389 ساعت 19:23 http://www.mosaferakavir.mihanblog.com/

سلام خوبین؟
عجب درسی میخونین شماهاخسته نباشین خدا قوت
جالب بود
بازم میام فعلاً
بای

سلام مرسی
واااااقعا
خسته نباشیییییم
مرسی منتظرم

تابا 23 اردیبهشت 1389 ساعت 19:25 http://tabakhanomi.blogsky

آخ گفتی تقلب... من و دوستم هم عاشق تقلب بودیم و این باعث شد یه درس چهار واحدی رو ۰.۲۵ براش رد کنن و ترم رو مشروط بشه

ای واااااااااااااای خیلی بده
فک کنم تو هم مثل من شیییییییییطون بودی

مسافر کویر 24 اردیبهشت 1389 ساعت 10:05 http://www.mosaferakavir.mihanblog.com/

سلام
خوبی؟
چون گفتی منتظرم زودی اومدم باز
تقریباً آپم خواستی بیا
بای

سلام
مرسی
خوشحال شدم که زود اومدی
اومدم

مهرداد 24 اردیبهشت 1389 ساعت 18:58

خدا شانس بده!!
ماشاا... دانشگاه ما کلاساش اینقدر بزرگه، سر جلسه هرکی با نفر کناریش حدود یک و نیم متر فاصله داره!!!
چه استادی هم داشتی.... قدرشو بدونید. دعا کن یکی از این استادا گیر کا بیوفته

اگه تقلب بلد باشی ۰.۵ متر و ۱.۵ متر فرقی نداره.من تو امتحانای پایان ترم از ته کلاس به مت که ابتدای کلاس بوده تقلب رسوندم.البته خیلی سخته و نهایتش ۱بار میشه رسوند
این استادمون گللللللللللللللللللللللله.خیییییییییللللللللللیییییییی دوسش دارم.

محمد 26 اردیبهشت 1389 ساعت 18:10 http://kumail.blogsky.com

پس خوشبحالتون با این استاد.

واااااااااااااااقعا

محمد 27 اردیبهشت 1389 ساعت 09:12 http://kumail.blogsky.com

شهادت حضرت فاطمه (س) را تسلیت عرض می کنم.

ممنون منم همینطور
البته ببخشید که خیلی دیر تسلیت گفتم و کامنتتو تایید کردم. واقعا سرم شلوغه

مهرداد 30 اردیبهشت 1389 ساعت 22:22 http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام.... خوبی؟؟
چند وقت پیش داشتم تو اینترنت میگشتم یه عکس باحال دیدم... الان اومدم ببینم آپی دیدم نه!!!!!! ولی این پستت منو یاد اون عکس انداخت...
دقیق مناسب همین خاطرت هست:
http://www.youshare.com/Guest/8c4a0f947d1f9445.gif.html

وااااااااااااااای چقدر باحال بود . کلی خنذدیدم

mat 1 خرداد 1389 ساعت 21:36

کاش منم میومدم امتحان اول که اومدم دیدم جو خیلی بده بچه ها یه در میون نشستن گفتم نمیشه تقلب کرد کلا تقلب خیلی حال میده یادته یکی از درسا رو خونده بودی ولی دیدی جو تقلب بازاره اصلا رو سوالا فک نکردی خیلی باحالی

امتحان نرم افزار بود (البته الن خودت زنگیدی بهم و اسم امتحان رو گفتی)
به قول فائقه آدمو برق بگیره ولی جو نگیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد