PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممم  

دلم براتون یه ذره شده.همه خوبیییییییید؟ 

تو این مدت من خیییییییییییلییییییییییییییییییی سرم شلوغ بود . خلاصه بگم:سر کار میرم        8-16:45 آخی بمیرم برا خودم آخه خیلی خسته میشم . تازه سر کار فقط وقت یه ناهار دارم هرچی هم اضافه کاری میمونم بازم نمیرسم به برنامه هام.اونقدم سوتی میدم که حد و اندازه نداره. 

علاوه بر کار درس هم میخوندم تو اون تایم کمی که برام باقی میموند.بین خودمون باشه فک کنم حداقل 6 واحد این ترم بیفتم. 

مت هم معرفی کردم و دعا کنید که جور شه با هم همکار شیم  

راستی موقع خدافظی از بچه های داشگاه خیلی دلم گرفت . علی هم دعا کرد و گفت : خانم پت انشاالله که همه درساتون رو بیفتید تا ترم بعد هم با هم باشیم.فک کنم دعای این علی گرفت. 

از مهرداد جون و مسافر کویر هم ممنونم که با پیاماشون یادم بودن 

خوشحالم از اینکه این دوستای خوب رو دارم  

مـــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــــــی

تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت

           

 

 

 

 تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت

     

 

التماس دعا

پیشنهاد کار

امروز ساعتای ۱۲ بود که از کاریابی باهام تماس گرفتن و گفتن تو شهر صنعتی یه شرکتی نیرو میخواد  

بیمه  می کنه و غذا هم داره و حقوقش طبق قانون کاره ولی سرویس نداره که بابام گفت نهایتش یه ماشین برات می بینم که ببره و بیارتت.  

قراره فردا با برادرم برم کاریابی و نامه هرو بگیرم بعد برم ببینم چه جوریه  

 

        خدایا اگه خوبه جور کن و یه کار خوب هم برا مت جونم پیدا شه 

خدایا کمک کن که همه جوونای این سرزمین صاحب کار شن تا       سرزمینمون سالم تر باشه

عید سادات مبارک

هان!

ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من

است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او

باد. (خطبه ی غدیریه) 

 

عید سادات بر همگان مبارک

PAT & MAT

دوشنبه هفته قبل بود و ما تربیت بدنی 2 داشتیم. ساعت 11:15 بود که با مت از کلاس اومدیم بیرون. اما اصلا دلمون نمی خواست بریم خونه. قرار بود من همراه با خانوادم یه سفر دو روزه بریم نور. زنگیدم و بهم گفتن برنامه کنسل شده و افتاده برا هفته بعد. و اینجا بود که ول گشتن من و مت تو شهر آغازید. 

به مت گفتم مت من امروز رو دور خریدم اما اصلا نذار چیزی بخرم چون هیچی نیاز ندارم. مت گفت منم همین طور. به هم قول دادیم که نذاریم دیگری خرید کنه.

بهترین ول گردی ما هم که پاساژ‍‍‍ گردیه.رفتیم پاساژ مروارید. وارد که شدیم یه عدد پت و مت دیدیم که پت در کنار یه میز درس می خوند و مت هم روی یه صندلی خوابیده بود . دوتایی زدیم ریر خنده و به مت گفتم عروسکامونم مثل واقعیته. من درس می خونم و تو می خوابی.

بالاخره تصمیم گرفتیم یه جفت پت و مت بگیریم.(واقعا ما چقد سر قول هامون می مونیم). قرار شد مت مت رو ببره خونه و منم پت رو. 

مت گفت من دلم سوپ میخاد . رفتیم پدیده و مت گفت آقا میشه ما فقط سوپ بخوریم؟؟؟(اشتباه دفعه قبل رو تکرار نکردیم). مدیر رستورانم گفت نه خانم   نمی شه. تصمیم گرفتیم بریم سه سوت سیب زمینی بخوریم. رفتیم و این بار موفق به خوردن سیب زمینی شدیم. کلی هم عکس گرفتیم اینم دوتا از    عکس ها