-
کارمندی
5 بهمن 1390 00:33
یه دوره ای ......... موش سوسک رنگ مو ایمیلم
-
نصفه شبی
2 بهمن 1390 00:48
انگار خدا روز و ازمون گرفته تا الان داشتیم به کامپیوترای هم ببخشید رایانه های هم ریموت میشدیم پت ریموت شده یه آهنگ گذاشته منم مامانم خاب! میگم پت: قطعش کن قطعش کن مامانم خابه! پت هم از خنده ته نشین شده منم مدام میگم قطعش کن بعد یهو یادم افتاد خودم میتونم مدیا پلیرو ببندم
-
چرت و پرت گویی مت
11 آذر 1390 19:33
سلام علیکم دوستان. امروز کلاس شبکه داشتیم و شیطنت مت بدفرم گل کرده بود. رفتیم سر کلاس و کلی شیطنت کردیم. امروز مت گفت : پت برای یکی بگم دعا می کنی؟ منم گفتم آره عزیزم بگو. گفت: دعا کن طرف مقابلم اگه مشکل داره خدا رفعش کنه تا بیاد و ماهم از مجردی در بیایم. منم برا طرف مقابل تو دعا می کنم. راستی امروز که سوار ماشین شدیم...
-
سلام بعد از یک سال
9 آذر 1390 21:55
سلااااااااااااااااااااااام به دوستای گلم .خوبید اول عذر خواهی بابت اینکه خیلی دیر (تقریبا 1 سال) آپ کردم اما تصمیم دارم از این به بعد وبلاگمو مرتب آپ کنم. فرارسیدن ماه محرم هم به همه دوستدارای اربابمون تسلیت می گم . توی این ماه وقتی دلتون شکست من رو هم دعا کنید که به دعاتون خیلی خیلی نیاز دارم. در مورد این مدت بگم که...
-
پروژه سیستم عامل
15 فروردین 1390 21:50
روزی که می خواستیم پروژه سیستم عاملمونو تحویل استاد بدیم. شبش ریحانه زنگید و گفت من نتونستم ایراد پروژرو حل کنم .(خسته نباشه) زنگ زدم پیمان قپی و قرار شد برامون حل کنه پروژرو با آژانس برا مت فرستادم تا مت ببره بده بهش آخه به مت نزدیک تره .راستی یه دروغ دیگه هم گفت : اونم اینکه آدرس خونشونو که می داد گفت خ دکتر بهشتی ....
-
[ بدون عنوان ]
5 بهمن 1389 18:18
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممم دلم براتون یه ذره شده.همه خوبیییییییید؟ تو این مدت من خیییییییییییلییییییییییییییییییی سرم شلوغ بود . خلاصه بگم:سر کار میرم 8-16:45 آخی بمیرم برا خودم آخه خیلی خسته میشم . تازه سر کار فقط وقت یه ناهار دارم هرچی هم اضافه کاری...
-
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت
24 آذر 1389 17:11
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت التماس دعا
-
پیشنهاد کار
6 آذر 1389 14:29
امروز ساعتای ۱۲ بود که از کاریابی باهام تماس گرفتن و گفتن تو شهر صنعتی یه شرکتی نیرو میخواد بیمه می کنه و غذا هم داره و حقوقش طبق قانون کاره ولی سرویس نداره که بابام گفت نهایتش یه ماشین برات می بینم که ببره و بیارتت. قراره فردا با برادرم برم کاریابی و نامه هرو بگیرم بعد برم ببینم چه جوریه خدایا اگه خوبه جور کن و یه...
-
عید سادات مبارک
3 آذر 1389 16:24
هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه) عید سادات بر همگان مبارک
-
PAT & MAT
13 آبان 1389 22:42
دوشنبه هفته قبل بود و ما تربیت بدنی 2 داشتیم. ساعت 11:15 بود که با مت از کلاس اومدیم بیرون. اما اصلا دلمون نمی خواست بریم خونه. قرار بود من همراه با خانوادم یه سفر دو روزه بریم نور. زنگیدم و بهم گفتن برنامه کنسل شده و افتاده برا هفته بعد. و اینجا بود که ول گشتن من و مت تو شهر آغازید. به مت گفتم مت من امروز رو دور...
-
پیتزا زوری
30 مهر 1389 00:46
هفته ی قبل که با مت داشتیم از دانشگاه بر میگشتیم. به مت گفتم بریم یه چیزی بخوریم. قرار شد بریم سیب زمینی بخوریم.مت گفت بریم ۳سوت من گفتم نه بریم پاسارگاد . پیاده روی سه سوت زیاده من حوصله ندارم تازه خیلی وقته نرفتیم پاسارگاد. تازه من هوس سالاد ماکارونی هم کردم. رفتیم پاسارگاد و قبل از این که سفارش بدیم از سر میز...
-
هایپ
28 مهر 1389 10:34
-
جوگیر شدن راننده تاکسی
28 مهر 1389 10:21
اون روز که با مت سوار ماشین شدیم تا برگردیم خونه، صحنه ای اتفاق افتاد که یاد یکی از خاطراتمون افتادیم. فک کنم ترم ۷ بود ساعت حول و حوش ۶ بود و هوا تاریک. ما که با تاکسی رسیدیم ایستگاه دیدیم اتوبوس راه افتاد و جز اون هم اتوبوس دیگه ای نبود .به راننده گفتیم آقا دنبال این ماشین برو ما بهش برسیم.آقا، رانندرم جو گرفت و...
-
میلاد آقا علی بن موسی الرضا مبارک
27 مهر 1389 00:02
زائر بارانی ام آقا به دادم میرسی؟ بی پناهم خسته ام تنها به دادم میرسی؟ گرچه آهو نیستم اما پراز دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه ی زهرا به دادم می رسی؟
-
محمدم
26 مهر 1389 23:48
اینم عکس محمد کوچولوی من که خیلی خیلی دوسش دارم. این عکس مال ۱۲ همین روزشه . بچمون در حال خمیازه کشیدن بود که من این عکس رو ازش انداختم روزای اول که اوردیمش مهدی که ۶ سالشه حسودی نمی کرد و علیرضا که ۱۰ سالشه ناراحت بود.البته خدارو شکر هر دوشون الان خیلی دوسش دارن یادم بمونه:اسم محمد رو گذاشتم جینگیل مستون .مهدی جونم...
-
رویا
19 مهر 1389 00:06
مت نوشت: نمیدونم چرا امروز تصمیم گرفتم جدی باشم اما غافل از اینکه پت و مت یه جا باشن و خنده نباشه مگه میشه؟؟؟ امروز ۲ تا اتفاق افتاد:۱-از کلاس معادلات که اومدیم بیرون پت درو بست و بدون اینکه حواسش باشه کسی پشت سرش ایستاده یه دونه کوبوند تو شیکم یارو یارو هم گفت آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ کونگفو کار بود اینو که گفت من و پت...
-
۱۱/۷/۸۹
12 مهر 1389 19:02
دیروز 11/7/89 دو تا کلاس داشتیم . 11-2 معادلات و 12-1 آزسیستم عامل . این خاطرم طولانیه . میشه یه 2،3 تا آپ حساب کرد. صبح رفتم خونه مت تا با هم بریم دانشگاه. ما فک می کردیم کلاس ساعت 10. تو راه یکی در میون خمیازه می کشیدیم . تو دلم گفتم چه روزی شود امروز . رفتیم سر کلاس دیدیم یه جمعیت دختر و پسر بی کارتر از ما تو کلاس...
-
شهادت امام ششم تسلیت
12 مهر 1389 11:31
امام صادق علیه السلام : لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاة هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت. (فروع کافی،ج3،ص270)
-
پیمان قپی
5 مهر 1389 22:07
۱۳۸۹/۶/۲۴ درست روز بعد از عروسی خواهرم با مت رفتیم آموزشگاه تا ASP.NET یاد بگیریم . کلاسمون خصوصی بود و فقط من و مت بودیم . استاد که وارد شد از صحبتاش فهمیدیم 69 ایه. اما اعتماد به نفسش طوری بود که علت سوراخ شدن لایه ی اوزون رو فهمیدیم.اون قدم قپی میومد که حد نداشت . جالب اینکه اون به جعفر نژاد قمی می گفت:جعفر کپی.مت...
-
امروز ۴ / ۷ /۱۳۸۹
4 مهر 1389 23:56
امروز اولین روزی بود که تو این ترم می رفتیم دانشگاه .صبح با برادرم رفتم تا خونه مت . اون جا یه چندتایی فیلم رد و بدل کردیم و منم از لاک بنفش مت زدم و با هم رفتیم دانشگاه . وقتی رسیدیم رفتیم طبقه بالا تا ببینیم کلاس چندیم . بالا زینب و مهناز رو دیدیم . بعدش اومدیم کلاس 2 .بیشتر بچه های کلاس ترم پایین بودند اما از ورودی...
-
امروز 28/6/1389
29 شهریور 1389 01:49
امروزصبح ساعت 10 بود که از خواب بیدار شدم . البته طبق معمول با صدای مامانم بیدار شدم . قرار بود امروز برم آرایشگاه.به فهیمه زنگیدم و گفتم میای باهم بریم؟ اونم که همیشه پایه گفت: آره میام. رفتم دنبالشو با هم رفتیم آرایشگاه . مژگان(آرایشگر) سالونشو دیروز افتتاح کرده بود و حسابی خوشگل شده بود . خدایی با ساختمون قبلیش...
-
عید سعید فطر مبارک
19 شهریور 1389 01:44
سرخوش آن عیدی که آن بانی نور در کنار کعبه بنماید ظهور قلبها را مهر هم عهدی زند از حرم بانک انالمهدی زند عید بر همگان مبارک
-
انداختن کیف و سلام کردن
17 شهریور 1389 22:53
اونروز که داشتم به خاطراتمون فکر میکردم یاد دوتا از خاطره هامون افتادم : دانشگاه ما دوتا ساختمون داره ساختمون قدیم که شامل کلاسا و دفتر اساتید و برنامه ریزیه و ساختمون جدید که تو حیاط پشتیه و شامل دفتر رئیس و معاون و... است. فک کنم ترم 4 ، 5 بود . من و مت طبقه دوم ساختمون جدیده بودیم و ارکیده هم پایین منتظر ما . از...
-
چتیدن و حرفیدن با مت
16 شهریور 1389 14:31
دیشب آخرای فیلم در مسیر زاینده رود بود که مت بهم اسمس داد که آن نمی شی با هم بچتیم . بهش گفتم فیلم تمومید بهت میس میندازم آن شو. آن که شدیم از هر دری صحبتیدیم از فیلم قلب یخی که مت قسمت اولشو دانلود کرده بود،از فیلم در مسیر زاینده رود که حالم از پیر مرد خرفت بهم می خوره.تا رسیدیم به بحث در مورد پروژمون . اگه یادتون...
-
کلاس آز شبکه( ۳)
15 شهریور 1389 15:32
کلاس آز شبکه بود و قرار بود ندا ساعت اول کنفرانس بده و بعد از آنتراک هم مشترکا علی و حسام. ندا قرار بود در مورد شبکه کنفرانس بده(کاملا تئوری و با اطلاعات فوق العاده کم). ندا رفت کنفرانس داد اما مگه دیگه ول می کرد .سرمون گنجشک چرخید ول نکرد ، ستاره چرخید ول نکرد . هی ما می گفتیم ندا جان بی خیال کش نده،تموم کن ، اما مگه...
-
شرمنده بابت بدقولی
14 شهریور 1389 18:48
سلام قول داده بودم که امروز آپ کنم . تو جواب کامنت پست قبل هم به مسافر کویر قول دادم اما شرمنده الان که داشتم با مت میحرفیدم دختر خواهرم زنگید و دیدم داره گریه میکنه و می گه خاله من دلم برات تنگ شده بیا خونه ما.مجبورم برم اونجا. به مت گفتم اون که باید دوستم داشته باشه نداره باز حالا خدارو شکر یه بچه 6 ساله دوسم داره....
-
ایام سوگواری شیر خدا تسلیت
8 شهریور 1389 13:05
تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند زاغها از دل شب کنده و بر روز زدند روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند شب پر از رخوت نامردی مردم گردید آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند کودکانی که علی را...
-
التماس ریحانه سر نظریه
26 مرداد 1389 23:24
دو ترم پیش که کلاس نظریه داشتیم علی با اینکه نظریه بر نداشته بود برای اینکه گروه سه تفنگدار ناقص نمونه سر کلاس میومد طوری که همه فکر می کردن علی هم نظریه داره جز من و مت و ارکیده. روز امتحان نظریه بود و ما رفتیم سر جلسه دو روز قبلش هم امتحان داشتم از شانس بد من امتحان خیلی سخت بود و من هم افتاده بودم پیش مراقب و بالا....
-
حلول ماه مهربانی مبارک
22 مرداد 1389 01:00
سبدی دارم در دست می روم سوی خدا یا علی می گویم می روم تا درگه نور و امید تا به جایی که ملک ره نبرد می روم سوی خدا سوی حق سوی امید چون قرارم امشب است می روم تا که به من تازه براتی بدهند می روم تا در رحم می زنم در با اشک و قسم می دهم او را از دل به هم او به محمّد به علی به فاطمه به هر چهارده نور خدا به قائم و به نور ......
-
تولد ۲۳ سالگیم مبارک
20 مرداد 1389 14:13
سلام امروز روز تولدمه تولدم مبارک اینم کیک تولدم امروز صبح رفتم خونه مت دنبالشو دیدم خانم خاب موندن بعد از آماده شدن ایشون (۳۵دقیقه) راه افتادیم. با مت رفتیم پیش سرپرست کارآموزی و ازش خاستیم برگمونو امضا کنه اونم لطف کرد و امضا کرد. دیگه از فردا راحتیم و نمی ریم. بعد رفتیم خونه مت و مت ماشین رو برداشت و با هم رفتیم...