دوست دارم اولین خاطره ای که تو وبلاگم مینویسم خاطره ای باشه که ترم ۶ برام اتفاق افتاد:
روز چهارشنبه ۹/۲/۱۳۸۸ بود با مت رفتیم دانشگاه.
بعداز گذشت ۹-۸ جلسه اولین باری بود که میرفتیم سر کلاس ریاضی حتی استاد و نمیشناختیم . جالب اینکه فقط تو کلاس من بودم و دوستم . استاد به من نگاه کرد و گفت: ف حسین؟خودمو به سختی کنترل کردم تا نخندم. گفتم نه استاد من ط(اول فامیلیم . البته دیگه اینو همه باید بگیرید)هستم. باز استاد گفت: ف حسین؟گفتم نه استاد ط هستم . خواستم یگم نه به مولا بابا اینهمه گیر نده آخه من کجا شبیه مذکر هستم که گفت: آقا محمد رضا؟ گفتم نه استاد من ط هستم .بعد از این همه یادآوری تازه فهمید من مونثم گفت لیلا؟ لیلا؟ گفتم نه استاد من ط هستم خلاصه یادم افتاد که من قراره این درسو تو حذف و اضافه بردارم پس قانونا نباید اسمم تو لیست باشه بهش گفتم و استاد گفت به خاطر یک نفر نمیتونم کلاس تشکیل بدم فردا بیاید.خدافظ (چون اسم من تو لیست نبود منو حساب نکرد.تازه انگار ما بیکار بودیم هر روز بریم دانشگاه)
هنوز نرفته بود که من برگشتم و کلی خندیدم
آخه دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم . استاد که رفت گفتم مت جون نکنه این فهمیده باشه من خندیدم بعد لج کنه ما رو بندازه بریم پیشش بگیم فردا کلاس داریم .رفتیم و گفتیم استاد ما ۱۱-۸ و ۲-۱۱ کلاس داریم گفت ۱۰-۱۲ بیاید
هیچی نگفتیم و مجبور شدیم فرداشم بریم . فک کنم استاده فری تایم بود
جالب اینکه دوباره فرداش گفت:ف حسین؟
به مت گفتم: فکر کنم این استاده نمره ی من و بده به ف حسین.اما ۱نمره ی خیلی خوب تو این درس گرفتیم
راستی اکثر خاطرات من با یکی از دوستای خوبم که برام یک خاهر خیلی مهربونه اتفاق میفته . اینم آدرس ایمیل من: KHATERAT_9@YAHOO.COM
سلام
این وبلاگو ساختم تا خاطراتمونو بزاریم. هر کی مایله که خاطرش ثبت شه اونو برام ایمیل بزنه