ترم سوم بود و ما هنوز درسای اختصاصی خاصی پاس
نکرده بودیم. توی سالن داشتیم قدم می زدیم که دیدیم
امور فرهنگی اطلاعیه زده که می بره الکامپ. ما هم که
کلا همه جوره پایه ایم .به مت گفتم و رفتیم اسممونو
نوشتیم. اطلاعاتمون هم که در حد صفر (شایدم منفی) بود.
(نه اینکه الان اطلاعاتمون فوران می کنه!!!!!!!)
دستگاه ها و وسایل عجیب غریبی می دیدیم و فقط تعجب
می کردیم.از هیچ کدومم سر در نمی اوردیم
آخه ما تا
اون موقع،هاب یا سوئیچ یا حتی یه روتر هم ندیده بودیم.
فقط از تنها چیزی که خوشمون اومده بود صفحه های
لمسی بود.
بعد از این که غرفه هارو گشتیم راه افتادیم به سمت
اتوبوس ها.تو راه دست فروشای زیادی بساطشونو پهن
کرده بودند که مت یه رنده ی چند کاره خرید. این نشون
می ده که نمایشگاه رفتن ما چقدر به اضافه شدن
معلوماتمون کمک کرد. دیشب مت بهم زنگید و این خاطررو
یادآوری کرد و کلی با هم خندیدم بعد گفت : تازه پت اولین
بار که با رنده یه خیار رو مدل دادم رنده شکست .مامانشم
تعجب کرده بود که از اون همه فناوری چرا مت رنده گرفته
اونم بدون کیفیت
ترم پیش(ترم هفتم)با مت داشتیم پیاده می رفتیم
دانشگاه که مت گفت:"پت فکر کن با اینایی که دارن
رد می شن سلام و احوال پرسی گرمی کنی و ...
فکر کن یارو هنگ می کنه...خیلی خنده داره.
منم فورا از این حرف مت یه بل گرفتم و گفتم:" اگه تونستی
با یکی از این عابرا سلام علیک گرم کنی و بعد بگی
ببخشید اشتباه گرفتم؟".مت هم قبول کرد. اولین دختری که
اومد مت روش نشد .منم زدم زیر خنده .
مت گفت:" اگه میتونی خودت این کارو کن. این بار من
قبول کردم.یه خانمی با بچش داشت راه می رفت که
یه دفعه ایستاد و شروع به بستن بند کفش بچش کرد.
من رفتم جلو و گفتم: سلااااااام چطورییییی؟خوبییییی؟
زنه سرشو بالا گرفت و با تعجب هر چه تمام تر به من نگاه
کرد .من که دیدم از مخ زنه داره دود بالا میاد زود گفتم:
ای وااای ببخشید شرمنده اشتباه گرفتم .زنه هم لبخند
زد و بی خبر از همه جا گفت:نه خانم خاهش می کنم
پیش میاد .یه کم که گذشتیم ، زدیم زیر خنده.
هر کی رد می شد با تعجب به ما نگاه می کرد
راستی الان که دارم این پستو می نویسم دستمو باند
بستم آخه امروز انگشتمو بریدم جالب این که میام شیفت
و با یکی از کاراکترا بگیرم خیلی خنده دار و سخت میشه.
ترم پنجم بود . از کلاس اومدیم بیرون و رفتیم میدان
مخابرات. تا مدرس راهی نبود اما با مت تصمیم گرفتیم
سوار تاکسی شیم یه گدایی اون ورا بود که کمک
می خاست من کیفمو گشتم ولی پول خورد پیدا نکردم
سوار ماشین که شدیم،کیفمو باز کردم دیدم که یه
دویستی داشتم و به مت گفتم کاش این رو میدادم
مت به شوخی گفت: " 200 توممممممن؟ ۲۵تومن بده "
تو همین هنگام نزدیک بود با یه سواری تصادف کنیم.
راننده زد رو ترمز و همه پرت شدیم جلو. تو اون لحظه
مت بلند بلند می گفت:"یا حضرت عباس
همون 200تومن همون 200 تومن". هر کی تو تاکسی
بود زد زیر خنده. راننده که ازخنده داشت می ترکید
تو کامنت های پست قبل دارا یکی از دوستان خوبم ازم
خاسته بود تا صدای پیر مرد راننده پست قبل رو تو
وبلاگم بذارم و منم تو این پست این صدارو با
حجم ۸۰ کیلو بایت قرار دادم.
البته با مدیا پلیر باز نمیشه من خودم با
Quicktime باز می کنم.
امروز یاد یکی از خاطراتم با مت افتادم که دو سه روز
قبل از عید برامون اتفاق افتاد
از دانشگاه که اومدیم بیرون منتظر تاکسی ایستادیم.
یه پیکان شخصی داغون ترمز کرد و من و مت و یه دختره
سوار شدیم. یه کم که رفت پیرمرد شروع کرد به
آواز خوندناونم با لهجه ی عربی .بعضی از جاها
صداش نازک می شد و خنده دار.ما سه تا هم که پشت بودیم
از خنده روده بر شده بودیم من گوشیمو در اوردم و
صداشو ضبط کردم . تو همین لحظه کناری ما گوشیش زنگ خورد
مت گفت: اِ پت آهنگ پیش زمینه هم جور شد.
دیگه داشتم از خنده می ترکیدم . بعد مت گوشیشو
در اورد و یه اهنگ بی کلام گذاشت و گفت بذار ضبطش
خوب از آب در بیاد. وسطای ضبط کردن گوشیم زنگ خورد بعد از
این که قطع کردم مت بهم گفت: تو این مدت ازشون کلمات
عربی می پرسیده و اینا هم اکثرشو بلد نبودن و احتمالا علت
رو بدونید (عربی محلی صحبت می کرده) از مت یه کلمه پرسیده
بود که مت انگلسسیشو گفته بود . وقتی رسیدیم سه تایی