سلام. بعد از یه وقفه ی طولانی با یه خاطره اومدم . این
خاطره مربوط به آز شبکه (ترمی که گذشت)است.
پنج شنبه ها ما از 8صبح تا4 بعدازظهر آز شبکه داشتیم.
همه ، بچه ها ی ورودی خودمون بودیم (بعد از مدت ها تو یه
کلاس فقط رشته و ورودی خودمون بودیم).
سر این کلاس من و مت خیلی شلوغ می کردیم. و چون
این اواخر بچه ها با هم خیلی جور شدند، اتفاقای جالبی
برامون میفته. منم یه چند تاشو می نویسم:
یکی از جلسه ها من و مت و سمیرا پشت یه سیستم
بودیم و حسابی شیطنت می کردیم. استاد بهمون تذکر داد
اما انگار نه انگار . بعد مجبور شد جامونو عوض کنه . مت به
من گفت:« ای وای فک کنم ما رو جدا کنه » اما استاد به من
و مت که خیلی شلوغ می کردیم چیزی نگفت و سمیرا
رو برد جلو .بنده خدا وقتی دید ما آروم نمی شیم اومد ته
کلاس و پیش صندلی ما نشست .یه کم خجالت کشیدیم
و مثلا آروم شدیم.(کلا من و مت که با هم باشیم آرامش
وجود نداره).
تو یکی از جلسه ها من ومت پشت یه سیستم بودیم .
سیستم سمت راستمون علی و مهدی بودند(مهدی
فوق العاده شر و شوره)،سیستم سمت راستمم مسعود بود .
استاد گفت:«ببینید سیستم ها هم دیگرو پینگ می کنن؟»
ما سه گروه که موفق نشدیم اما گروه ریحانه می تونست
ما رو پینگ کنه. مهدی اومد و گفت:«مال خانم...درست شده ؟»
مت گفت:«آره ».بعد مهدی به مت گفت:« کابلشونو بکش
تا از شبکه خارج شن اینجوری خیلی خوش بحالشونه».مت
هم کابل رو کشید. بعد ما به ریحانه گفتیم:« ریحان ببین ما
رو دوباره پینگ می کنه؟»ریحانم با تعجب گفت:« نه . الان
داشت پینگ می کردا.»من و بچه ها مرده بودیم از خنده.
آخرای ساعت اول استاد گفت:« نت میتینگ و باز کنید.»
ما باز کردیم و رفتیم بیرون .اومدیم دیدیم مهدی پشت سیستم
ماست و داره با علی مثلا میچته.اسم گروه ها رو گذاشته بود:
hh,kh مت هم می خوند هه هه و که هه . استاد اومد و گفت:
«علی به گروه کناریتون پی آم بدید.» علی زد سلام استاد و
مت هم نوشت سلام mohndes . مهدی مانیتور رو نگاه کردو
گفت:«مُه ...مُه ...مُهْنْ... مُهْنْدِس...خانم مت اینو چه جوری
تلفظ می کنن؟»من و مت که مرده بودیم از خنده .
بالاخره مت خودشو کنترل کردو گفت:« خوب چیه آقای ...
یه e جا افتاده .»علی هم گفت:« آخه چون خانم مت تایپیست
ماهریه و تند تایپ می کنه بالاخره اشتباه پیش میاد و یه
حرف جا میفته».مت هم فقط گفت :«نخیرم» (با خنده).
سلام پت
چطوری؟
یادت باشه خاطره ی مربوط به آقای قپی رو هم بنویسی اون خاطره هم جالب بود
سلام مت
خوبم تو خوبی؟
حتما
این دانشگاه تموم شه... کل استادا و مسئولین احتمالا یه نفس خیلی راحت از دست شما میکشن! مخصوصا این معلم شبکه تون
خشته نمیشید اینقدر شیطونی می کنید؟
ما ساکت باشیم خسته می شیم
سلام
چطوری مطوری موتوری؟
دوباره برگشتم به دنیای وبلاگ
بیا که آپم
بای تا های
سلام
مرسی
اومدم
ببخشید که خودم زود تر سر نزدم شرمنده این وظیفه منه که سر بزنم
اما خودمونیما
چه درسی میخونین شماها
خسته نباشین
راستی خواستم بپرسم میتونم لینکتون کنم؟
بخدا اینو نمیگم که شما هم این کارو کنین فقط خواستم اجازه بگیرم همین
به امید روزهای بهتر از روزهای خوب
سلاااااام
خودمونم داریم هنگ می کنیم با این درس خوندنمون
خواهش می کنم دشمنت شرمنده
واقعا
یله که می تونی .
من خودم قصد دارم که لینکت کنم ولی وقت نمی کنم .هنور وبلاگ تقلب هامونم لینک نکردم.
ممنون
سلام


خواستم بگم
آپم
خوشحال میشم بیاین
سلاااام
اومدم
سلاااااااااااااااااااااااااام




بهتون تبریک میگم
به دستان توانمند مسافر کویر لینک شدین
راستی شد یه مطلب بذارم شما گیر ندین؟؟؟؟؟
PAT:سوم:همه ی سنت های گذشته بد نیستن مهم اینه که بدونیم کدومارو حذف کنیم
موفق باشی
این حرف شما
اما من
مسافر کویر: گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی ٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته رها شویم.
من اسمی از همیشه نیوردم گفتم گاهی وقتا
با سند حرفیدم کیف کردی
سلااااااام






ممنون
چه عالی
I'm sorry
باباااااااااااااااااااااااااا سند.اما خوشحال شدم از اینکه کامنتاتو دقیق می خونی
آز شبکه تموم نشد؟؟؟
راستی یه سوال...
غلاوه بر c++ دیگه چه زبانی اونجا یاد میگیری؟؟
نه . امروز هم یه سرس رو می ذارم
ما تو دانشگاه پاسکال رو هم یاد گرفتیم امابه خاطر پروژه ی کارشناسیمون که طراحی سایته با مت رفتیم یه آموزشگاهی و یه کمم c#.net,ASP.NET یاد گرفتیم