بعداز یه وقفه ی کوچولو به خاطر امتحانام دوباره سلام.
این خاطره ای که میخونید در شهر خلخال برام اتفاق افتاده.
چند سال پیش من همراه خانوادم برای گذروندن روزای قشنگ تابستون رفتیم خلخال. برای اسکان از اهالی اونجا آدرس خانه ی معلمان رو پرسیدیم یه آقای21-22 ساله گفت: من بلدم دنبالم بیاید. اون با موتورش راه افتادو ماهم با ماشینمون دنبال اون. بعد از طی یه مسیر نسبتا طولانی و ناهموار بالاخره رسیدیم به یه منطقه ی خاکی با یه در بزرگ همه متعجب شدیم و گفتیم: چه خانه معلم بیخودی از اون آقا پرسیدیم: اینجا مسافرارو اسکان میدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون آقا یجوری به ما نگاه کرد و گفت: اینجا خونه ی یکی از معلمامونه. ما هم کلی خندیدیمو دوباره اون همه راه رو برگشتیم و رفتیم خانه ی معلمان تا اسکان بگیریم.
سلام...
منم شبیه این اتفاق در اردبیل برام افتاد....
چه باحال
آقاهه چقد خنگ بوده
خاطره جالبی بود