PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

انداختن کیف و سلام کردن

اونروز که داشتم به خاطراتمون فکر میکردم یاد دوتا از خاطره هامون افتادم : 

 دانشگاه ما دوتا ساختمون داره ساختمون قدیم که شامل کلاسا و دفتر اساتید و برنامه ریزیه و ساختمون جدید که تو حیاط پشتیه و شامل دفتر رئیس و معاون و... است. فک کنم ترم 4 ، 5 بود . من و مت طبقه دوم ساختمون جدیده بودیم و ارکیده هم پایین منتظر ما . از پنجره به ارکید دست تکون دادیم وخاستیم که بریم پایین مت گفت : « پت بذار من آسان سفر کنم .»گفتم :« چه جوری ؟» گفت :« بذار کیف و چادرمو پرت کنم پایین بعد خودم راحت از پله ها برم پایین» گفنم :« بی خیال یکی می بینه آبرومون می ره زشته .» بالاخره راضی شدیم . به ارکید گفتیم :« تو بمون پایین که کسی نیاد و وسیله هارو بر نداره» منم قرار شد بالا بمونم و فیلم بگیرم . مت کیفشو انداخت پایین. روده بر شده بودیم و جالب اینکه ارکیده مات و مبهوت مونده بود.  

مت که رفته بود خونه دیده بود رژگونش که تازه هم گرفته بود خوردخورد شده . 

 

 مت یه آیه یا یه حدیث خونده بود در مورد سلام که هرجا رفتید سلام کنید .من و مت اون روز فیزیک داشتیم . میخاستیم که وارد کلاس شیم مت گفت :« کسی کلاس نیست بیا بلند سلام کنیم .» ماهم حین وارد شدن بلند گفتیم :«سلااااااااااااااام»(با عشوه بخونید) که یهو خشکمون زد یکی از پسرای مثبت کامپیوتر کنار دیوار ، جایی که از بیرون دید نداشت نشسته بود . یارو یه نگاهی کرد به اطراف و نمیدونم چرا این همه اعتماد به نفسش بالا بود که فک کرد ما با اونیم . آروم بلند شد و از کلاس زد بیرون . نمیدونستیم بخندیم یا از دست کارامون یه ذره خجالت بکشیم . که البته اصولا ما همیشه می خندیم.

نظرات 10 + ارسال نظر
مسافر کویر 17 شهریور 1389 ساعت 23:15

سلام
خوبم خوبی؟
کلاً خجالت کشیدن تو این خاطرات بد نیست
انشالله فردا که بزرگتر شید برا بچه هاتون نگینا
بد اموزی داره والله
میگم یه کیسه زباله با خودتون ببرین که تو مواردی مثل خاطره اول با همون کیسه از بلا بیاین پایین مثل چتر نجات اینقده باحاله

سلام
مرسی

نه نمی گیم البته مامان خودم گفته به نوم می گم چکارا که نکردی . فک کنم مامان متم به نوش بگه
[:S007:]

مسافر کویر 17 شهریور 1389 ساعت 23:16

اگر ممکنه و زحمتی نیست ترجمه پی نوشت پست قبل رو هم بذارین

آخه یکی از بچه ها اومده بود و گفته بود اینجا نظر خصوصی نداره؟ منم گفتم یه پی نوشت بذارم که هرکی نظر خصوصی میخاد بذاره یه خصوصی اولش ذکر کنه همین

فرشاد 17 شهریور 1389 ساعت 23:19

خجالت نداره که

فقط یه سلام بوده دیگه

الانم که می بینید کمی سرحال هستم

به خاطره اینه که دوباره با عشقم صحبت می کنم

البته خیلی کم

نه بابا میگی . یارو تو برنامه ریزی کار میکنه و هر وقت می دیدیمش با اینکه شاید اون اصلا یادش نبود کلی خجالت می کشیدیم البته الان دیگه یه کم عادی شده.
خدارو شکر امیدوارم اگه به صلاح زندگیته بهش برسی.

مهرداد 18 شهریور 1389 ساعت 01:41 http://manam-minevisam.blogsky.com

بنده خدا احتمالا شوکه شد!!! فرار کرد از دست شما!!!!!

مهرداد 18 شهریور 1389 ساعت 01:43 http://manam-minevisam.blogsky.com

راستی... مت این حدیث هارو از کجا میاره!!!
میگرده میگرده... خوبارو پیدا میکنه و جامع عمل میپوشونه!!! البته با کمک همکارش پت

نمی دونم والا کلا مت هردوره به یه چیزی گیر میده یه دوره ام به حدیث و دعا و ... گیر داده بود.
آره دیگه آخه ماها عبد صالح خداییم

لیلی 18 شهریور 1389 ساعت 20:35 http://kavire-teshne.blogsky.com

سلام مرسی که سرزدی خاطراتتو خوندم خیییییییلی باحال بود یا کارای خودمون تو دانشگاه افتادم.بازم پیشم بیا

خاهش می کنم .
خوشحالم که تجدید خاطره شد.
حتما

سلام

عید سعید فطر رو تبریک عرض می کنم

شاد باشی

سلام ممنون
عید شما هم مبارک

MAT 29 شهریور 1389 ساعت 00:06

سلام

:Dمیگم شما نمیخای کارآموزی مونو بزاری
تا جزئیاتش یادمونه بنویس
یه پیشنهاده دیگه اگه خاستی کاراموزی و بنویسی اولین پست رفتن به دفتر خیری واسه اینکه کارآموز قبول میکنه یا نه رو بنویس
با تشکر از زحمات بی شائبه شما

سلام
چرا عزیزم تو که می دونی سرمون شلوغه
اما راس می گی باشه .
حتما
خاهش می کنم عسییییییییسم

MAT 29 شهریور 1389 ساعت 00:07

ببخشید یه سوال بی شائبه یعنی چی؟یادمه تو یکی از ایمیلا واسه استاد نوشته بودی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد