سلام قول داده بودم که امروز آپ کنم . تو جواب کامنت پست قبل هم به مسافر کویر قول دادم اما شرمنده الان که داشتم با مت میحرفیدم دختر خواهرم زنگید و دیدم داره گریه میکنه و می گه خاله من دلم برات تنگ شده بیا خونه ما.مجبورم برم اونجا.
به مت گفتم اون که باید دوستم داشته باشه نداره باز حالا خدارو شکر یه بچه 6 ساله دوسم داره.
البته اینم بگما خدا آدمو دوس داشته باشه کافیه.
انشاالله فردا می آپم.
تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند
خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند
زاغها از دل شب کنده و بر روز زدند
روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند
زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد
همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند
شب پر از رخوت نامردی مردم گردید
آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند
صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند
کودکانی که علی را همه شب میدیدند
هق هق چاه شناور شده در گریه نخل
همه از هم فقط از درد علی پرسیدند
منبع:tebyan.net
التماس دعا
دعا برای ظهور آقامون یادتون نره