PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت

           

 

 

 

 تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت

     

 

التماس دعا

پیشنهاد کار

امروز ساعتای ۱۲ بود که از کاریابی باهام تماس گرفتن و گفتن تو شهر صنعتی یه شرکتی نیرو میخواد  

بیمه  می کنه و غذا هم داره و حقوقش طبق قانون کاره ولی سرویس نداره که بابام گفت نهایتش یه ماشین برات می بینم که ببره و بیارتت.  

قراره فردا با برادرم برم کاریابی و نامه هرو بگیرم بعد برم ببینم چه جوریه  

 

        خدایا اگه خوبه جور کن و یه کار خوب هم برا مت جونم پیدا شه 

خدایا کمک کن که همه جوونای این سرزمین صاحب کار شن تا       سرزمینمون سالم تر باشه

عید سادات مبارک

هان!

ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من

است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او

باد. (خطبه ی غدیریه) 

 

عید سادات بر همگان مبارک

PAT & MAT

دوشنبه هفته قبل بود و ما تربیت بدنی 2 داشتیم. ساعت 11:15 بود که با مت از کلاس اومدیم بیرون. اما اصلا دلمون نمی خواست بریم خونه. قرار بود من همراه با خانوادم یه سفر دو روزه بریم نور. زنگیدم و بهم گفتن برنامه کنسل شده و افتاده برا هفته بعد. و اینجا بود که ول گشتن من و مت تو شهر آغازید. 

به مت گفتم مت من امروز رو دور خریدم اما اصلا نذار چیزی بخرم چون هیچی نیاز ندارم. مت گفت منم همین طور. به هم قول دادیم که نذاریم دیگری خرید کنه.

بهترین ول گردی ما هم که پاساژ‍‍‍ گردیه.رفتیم پاساژ مروارید. وارد که شدیم یه عدد پت و مت دیدیم که پت در کنار یه میز درس می خوند و مت هم روی یه صندلی خوابیده بود . دوتایی زدیم ریر خنده و به مت گفتم عروسکامونم مثل واقعیته. من درس می خونم و تو می خوابی.

بالاخره تصمیم گرفتیم یه جفت پت و مت بگیریم.(واقعا ما چقد سر قول هامون می مونیم). قرار شد مت مت رو ببره خونه و منم پت رو. 

مت گفت من دلم سوپ میخاد . رفتیم پدیده و مت گفت آقا میشه ما فقط سوپ بخوریم؟؟؟(اشتباه دفعه قبل رو تکرار نکردیم). مدیر رستورانم گفت نه خانم   نمی شه. تصمیم گرفتیم بریم سه سوت سیب زمینی بخوریم. رفتیم و این بار موفق به خوردن سیب زمینی شدیم. کلی هم عکس گرفتیم اینم دوتا از    عکس ها 

 

 

                          

 

 

                            

پیتزا زوری

هفته ی قبل که با مت داشتیم از دانشگاه بر میگشتیم. به مت گفتم بریم یه چیزی بخوریم.  

قرار شد بریم سیب زمینی بخوریم.مت گفت بریم ۳سوت من گفتم نه بریم پاسارگاد . پیاده روی سه سوت زیاده من حوصله ندارم تازه خیلی وقته نرفتیم پاسارگاد. تازه من هوس سالاد ماکارونی هم کردم. 

رفتیم پاسارگاد و قبل از این که سفارش بدیم از سر میز پاشدیم و رفتیم برا خودمون سالاد کشیدیم.به مت گفتم مت یادته اولا که میومدیم اینجا چقد خجالتی بودیم؟ مت هم سری به نشانه ی تایید تکون داد .  

اومدیم سر میز نشستیم و گارسون اومد و ما سفارش سیب زمینی دادیم. 

گارسون: نداریم. 

من ومت: پس چیز دیگه ای نمیخایم .  

گارسون:نمیتونید فقط سالاد انتخاب کنید. 

من و مت: نگاه به هم کردیم و دوباره به منو گاهی کردیم و گفتیم خوب چیپس و پنیر 

گارسون:نداریم. 

من و مت:خوب الان ساعت ۱۱ ما که گرسنمون نیست. 

مت:فک کنم میخان غذا گرونرو بندازن گردنمون 

من و مت:خوب چی دارین؟ 

گارسون:همه چی؟ 

پت:به مت می گم دوباره بگیم چیپس و پنیر 

من و مت:بابا ما گرسنمون نیست . ساعت ۱۱.  

مدیر رستوران ، کافی شاپ:خانما ما فقط سالاد نمیدیم 

گارسون:یه پیتزا مینی انتخاب کنید 

من و مت:ای واااااای اینو دیگه کجای دلمون جا بدیم.بابا میل نداریم.تازه نظرم میده 

گارسون:دیگه باید یه چیزی رو انتخاب کنید 

من و مت:در حالی که داریم از خنده روده بر میشیم یه مینی سفارش دادیم. 

گارسون:لبخندی حاکی از پیروزی زد و گفت چند دقیقه دیگه آماده میشه 

الان چهره ی من و مت مثل سیامک انصاری تو قهوه ی تلخه که داریم به دوربین نگاه می کنیم. 

مت : پت کاش مثل اولا خجالت می کشیدیم 

پت: 

پیتزا رو اورن و اونقد بد مزه بود که نتونستیم بخوریم.مت می گفت : ماشین حساب در بیاریم ببینیم چقد مونده.کلی خندیدیم طوری که دیگه کل رستوران به ما نگاه می کردن. 

اومدیم که بیایم بیرون به صاحبش گفتم آقا از این به بعد قوانینتون و بنویسید و اطلاع رسانی کنید . اصلا به خودمون نمیگیریم که یه کمم ما مقصریم(لامصب اعتماد به نفس در حد چی) 

بعد هم زیر لب طوری که بشنوه گفتم چقدم پیتزاشون بد مزه بود.  

 

ب.ن۱:هر چی سس بود رو پیتزاها خالی کردیمو کلی میزشونو کثیف کردیم.  

پ.ن۲:خیلی خیلی خوش گذشت.