PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

PAT & MAT

خاطره های جالب و خنده داری که برا PAT & MAT وجود داره

هایپ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جوگیر شدن راننده تاکسی

اون روز که با مت سوار ماشین شدیم تا برگردیم خونه، صحنه ای اتفاق افتاد که یاد یکی از خاطراتمون افتادیم. 

فک کنم ترم ۷ بود ساعت حول و حوش ۶ بود و هوا تاریک. ما که با تاکسی رسیدیم ایستگاه دیدیم اتوبوس راه افتاد و جز اون هم اتوبوس دیگه ای نبود .به راننده گفتیم آقا دنبال این ماشین برو ما بهش برسیم.آقا، رانندرم جو گرفت و گفت:آبجی خیالت تخت می رسیم بهش. پاشو گذاشت رو گاز و بهش که نزدیک شد دستشو گذاشت رو بوق . من و مت هم از جوگیر شدن راننده خندمون گرفته بود. بالاخره با بوغ و راهنما، راننده اتوبوس سرعتشو کم کرد و ما بهش رسیدیم و تاکسیه جلو اتوبوس نگه داشت . رفتیم سوار ماشین شیم دیدیم دریغ از ۱دونه جا. اما چون چاره نداشتیم سوار شدیم .خلاصه که با مشقت فراوان به منزل رسیدیم.

میلاد آقا علی بن موسی الرضا مبارک

 

زائر بارانی ام آقا به دادم میرسی؟ 

بی پناهم خسته ام تنها به دادم میرسی؟  

گرچه آهو نیستم اما پراز دلتنگیم 

ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی؟  

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام  

هشتمین دردانه ی زهرا به دادم می رسی؟ 

محمدم

  

اینم عکس محمد کوچولوی من که خیلی خیلی دوسش دارم.  

این عکس مال ۱۲ همین روزشه . بچمون در حال خمیازه کشیدن بود که من این عکس رو ازش انداختم

 

روزای اول که اوردیمش مهدی که ۶ سالشه حسودی نمی کرد و علیرضا که ۱۰ سالشه ناراحت بود.البته خدارو شکر هر دوشون الان خیلی دوسش دارن 

یادم بمونه:اسم محمد رو گذاشتم جینگیل مستون .مهدی جونم فکر میکنه میگم جینگیل مسموم هرباری که محمد رو صدا می زنم مهدی میگه:عمه نگو دیگه مسموم میشه. 

 

 الهی قربون سه تاییتون برم (یه دنیا بوس) 

 

 

رویا

مت نوشت: 

نمیدونم چرا امروز تصمیم گرفتم جدی باشم اما غافل از اینکه پت و مت یه جا باشن و خنده نباشه مگه میشه؟؟؟ 

امروز  ۲ تا اتفاق افتاد:۱-از کلاس معادلات که اومدیم بیرون پت درو بست و بدون اینکه حواسش باشه کسی پشت سرش ایستاده یه دونه کوبوند تو شیکم یارو یارو هم گفت آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ کونگفو کار بود اینو که گفت من و پت از خنده ترکیدیم  

۲- داشتیم ناهار میخوردیم تو پارک روبروی دانشگاه که یه ماشین توریست اومدن تو پارک و یه خانم و آقا اومدن سمت ما و اما مکالمات ما:  

اقا و خانم :hello

ما(خوشحال) :hi  

اقا:can you speak english 

پت:هیییییییییی بعد از کمی تفکر گفت alittle

اقا :یه چیزایی در مورد دانشگاه پرسید ما هم فقط univercity رو متوجه شدیم 

پت :study in pnu univercity   

اقا:دوباره یه چیزایی پرسید ما فقط studentمتوجه شدیم 

من:im engineering 

اقا :یه سوال پرسید کلا متوجه نشدیم چی میگه حتی یه کلمه 

من:فک کردم شاید می پرسه چه مهندسی ای؟روبه پت گفتم آی تی به انگلیسی چی میشد؟ 

دوباره یادم اومد آی تی خودش خلاصه شده از فناوری اطلاعات 

خلاصه سوال هر چی بود جواب دادم:information tecnology 

اقا و خانم:very good ,دوباره یه چیزایی گفتن و بعد هم گفتن بای 

و من و پت هم خوشحال گفتیم بای 

سوار ماشین شدیم میگم کاش بیشتر باهاشون حرف میزدیم و پت هم میگه آره باید ازشون می پرسیدیم where are you from?بعد هم میپرسیدیمdo you have any son? 

 

نکته:پت عمه شده واسه همینه من آپ کردم ببخشید اگه ادبیاتم ضعیفه و قشنگ ننوشتم 

  

نکته :نی نی شون 13 مهر به دنیا اومده و اسمشو گذاشتن محمد یه نی نی خیلیییییییییییی خوشگله 

 

یادمون بمونه :امروز که داشتیم برمیگشتیم و تو ماشین بودیم رویا رو دیدیم داشت پیاده میومد از دانشگاه و اینکه رفت سمت آندره ساعت 2:46