-
کلاس آز شبکه( ۲)
19 مرداد 1389 19:53
چندتا خاطره دیگه از آز شبکه: جلسه آخر کلاس بود. مسعود و حسام نبودند اما علی بود. علی و مهدی پیش هم بودند . مهدی یه کیف داره که خیلی باحاله . کیفشو گرفته بود دستشو هی تکون می داد . بعد گرفت تو بغلش. جوری این کیفو بغل گرفته بود که ما فکر می کردیم چه چیز گران بهایی تو این کیف هست .من و مت هم از خنده مرده بودیم . سیاوش...
-
کلاس آز شبکه(۱)
12 مرداد 1389 00:29
سلام. بعد از یه وقفه ی طولانی با یه خاطره اومدم . این خاطره مربوط به آز شبکه (ترمی که گذشت)است. پنج شنبه ها ما از 8صبح تا4 بعدازظهر آز شبکه داشتیم. همه ، بچه ها ی ورودی خودمون بودیم (بعد از مدت ها تو یه کلاس فقط رشته و ورودی خودمون بودیم). سر این کلاس من و مت خیلی شلوغ می کردیم. و چون این اواخر بچه ها با هم خیلی جور...
-
نیمه شعبان
4 مرداد 1389 15:55
ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید میلاد آقا امام زمان بر همگان مبارک آیت الله خراسانی فرمودند: اعمال زیر را در شب نیمه شعبان انجام دهید و دیگران را هم آگاه کنید که در صورت عدم اهتمام در آگاه کردن دیگران روز قیامت برای شما یوم الحسرت خواهد بود ....
-
نتیجه ی مصاحبه
15 تیر 1389 15:55
دیروز خیلی روز خوبی بود کلی با مت خوش گذروندیم. صبح ساعت 10:30 بهش زنگیدم تا بیاد خونه سمیه (عروس خانم خونه ی ما)چون میدونستم دوس داره که اون جا رو ببینه. اما دیدم خانم، تازه از خاب بیدار شده . به هر حال پیشنهادمو بهش دادم و اونم قبول کرد و اومد . با هم پارتیشن سمیه رو چیدیم و ساعت 1:15 بود که اومدیم خونه خودمون . زود...
-
دعوت برا مصاحبه
13 تیر 1389 15:28
دیشب ساعت ۱ صبح بود که مت بهم زنگید و بعد از کلی حرف زدن بهم گفت پت ساعت ۳ شد بریم بخابیم . گوشیمو نگاه کردم و گفتم : برو بابا ساعتت اشتباس مگه چقد با هم حرفیدیم ساعت هنوز ۱:۴۰ است .مت گفت: «نه بابا دو تا ساعت دم دستمه ساعت ۳ ».باور نکردمو گفتم بذار ساعت پذیراییمونو ببینم . در اتاقمو باز کردمو دیدم بله ساعت ۳ . تازه...
-
مزون عروس
12 تیر 1389 18:10
مت هستم سلام بچه ها خوبین؟ همونطور که میدونین (با توجه به پست قبل)نزدیک عروسی خاهر پته و از اونجایی که ما در هر زمینه ایی باید یه خاطره داشته باشیم تصمیم گرفتم یه خاطره در این باره براتون بگم روزی که خاهر پت (عروس)میخاست بره لباس انتخاب کنه من و پت هم رفته بودیم خانمه لباسارو میاورد و من و پت مدام نظر میدادیم که نه...
-
تموم شدن امتحانای ترم دوم۸۸-۸۹
5 تیر 1389 02:34
سلاااااااااااااااااااااااااااااام آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخییییییییییییییییششششش امتحانام تموم شد. ممنون از همه دوستایی که برام کامنت گذاشتن و من رو فراموش نکردن اما علت تاخیر ۲روزم : عروسی داشتیم و سرم خیلی شلوغ بود از طرفی نزدیکای عروسی خاهرمه و درگیر تهیه جهاز هستیم. اما کلی خاطره دارم که براتون بنویسم راستی تو این...
-
خداحافظی کوتاه
11 خرداد 1389 10:04
دوستای گلم به علت این که امتحانام از ۱۶خردا (یکشنبه) شروع می شه تا ۲ تیر هیچ پستی نمی ذارم و کانکت هم نخواهم شد. برا من و مت دعا کنید که همرو خوب پاس کنیم . این ترم برامون خیلی ترم سختیه. هنوز در مورد پروژمونم هیچ کاری نکردیم.تازه از ۱۰ تیر باید کارآموزی هم بریم ای خداااااااااا. اما تاریخ امتحانام که مثل ترم قبلم بد...
-
قهرمانی پرسپولیس در جام حذفی ۸۹ مبارک
4 خرداد 1389 17:44
پرسپولیس قهرمان می شه خدا می دونه که حقشه به لطف یزدان و بچه ها پرسپولیس قهرمان می شه پرسپولیس قهرمان می شه قهرمانی تیم عزیز و همیشه قهرمانم پرسپولیس مبارک
-
عکسی مرتبط با پست قبلیم
31 اردیبهشت 1389 11:39
سلام امروز که کامنتامو چک می کردم به کامنت دوست با معرفت و خوبم مهرداد بر خوردم که آدرس زیر رو برام گذاشته بود تا یه عکسی که مرتبط با پست قبلیم بود رو ببینم . اونقد از این عکس خوشم اومد و خندیدم که دلم نیومد برا شما نذارم ببینید و کلی بخندید http://www.youshare.com/Guest/8c4a0f947d1f9445.gif.html
-
تقلب سر میان ترم هوش مصنوعی
23 اردیبهشت 1389 13:56
دیروز روز چهارشنبه 22/2/1389 دو تا امتحان داشتم اولیش آز فیزیک 1 که استاد عقده ایش بهم 14.75 داد و بعد گفت : شاید نمره ها رو بالا ببرم. حالا چقد بالا ببره خدا میدونه.(البته بعضی از استادای خانم اونقد عقده ای هستن که این کارو نمی کنن .اینم از اون عقده ای هاست) اما امتحان دومم :هوش مصنوعی با استاد خیلی خیلی دوست داشتنیم...
-
حذف فیزیک ۱
10 اردیبهشت 1389 12:34
بازم یه خاطره از ترم سوم . این ترم یکی از بدترین ترم های تحصیلی من بود البته از این نظر که نتونستم واحد زیاد بردارم وگرنه بالاترین معدل رو تو این ترم داشتم(شاهکار کردم با اون تعداد کم واحدام).تو این ترم من و مت فیزیک 1 رو برداشته بودیم . اولین باری بود که با این استاد کلاس داشتیم وتا حالا ندیده بودیمش وقتی وارد شد ما...
-
شلوغ کردن تو واحد
1 اردیبهشت 1389 00:40
امروز سه شنبه۳۱/۱/۱۳۸۹کلاس الکترونیک دیجیتال داشتم بابام منتظر بود که منو ببره بذاره پیش اتوبوسا تا من برم.منم با این که 1ساعت بود بیدار شده بودم ولی مثل همیشه دیر کرده بودم از یه طرف مامانم و از طرف دیگه خاهرم می گفتند:" پت بدو ، دیر شد، بابا منتظرهها..." بالاخره رفتم اما ... سوار ماشین که شدم دیدم مقنعمو...
-
نمایشگاه الکامپ
29 فروردین 1389 13:55
ترم سوم بود و ما هنوز درسای اختصاصی خاصی پاس نکرده بودیم. توی سالن داشتیم قدم می زدیم که دیدیم امور فرهنگی اطلاعیه زده که می بره الکامپ. ما هم که کلا همه جوره پایه ایم .به مت گفتم و رفتیم اسممونو نوشتیم. اطلاعاتمون هم که در حد صفر (شایدم منفی) بود. (نه اینکه الان اطلاعاتمون فوران می کنه!!!!!!!) دستگاه ها و وسایل عجیب...
-
سلام و احوال پرسی با عابر
26 فروردین 1389 20:44
ترم پیش(ترم هفتم)با مت داشتیم پیاده می رفتیم دانشگاه که مت گفت:"پت فکر کن با اینایی که دارن رد می شن سلام و احوال پرسی گرمی کنی و ... فکر کن یارو هنگ می کنه...خیلی خنده داره. منم فورا از این حرف مت یه بل گرفتم و گفتم:" اگه تونستی با یکی از این عابرا سلام علیک گرم کنی و بعد بگی ببخشید اشتباه گرفتم؟".مت...
-
کمک به گدا
23 فروردین 1389 22:32
ترم پنجم بود . از کلاس اومدیم بیرون و رفتیم میدان مخابرات. تا مدرس راهی نبود اما با مت تصمیم گرفتیم سوار تاکسی شیم یه گدایی اون ورا بود که کمک می خاست من کیفمو گشتم ولی پول خورد پیدا نکردم سوار ماشین که شدیم،کیفمو باز کردم دیدم که یه دویستی داشتم و به مت گفتم کاش این رو میدادم مت به شوخی گفت: " 200 توممممممن؟...
-
دانلود آواز پیرمرد
19 فروردین 1389 20:41
تو کامنت های پست قبل دارا یکی از دوستان خوبم ازم خاسته بود تا صدای پیر مرد راننده پست قبل رو تو وبلاگم بذارم و منم تو این پست این صدارو با حجم ۸۰ کیلو بایت قرار دادم. البته با مدیا پلیر باز نمیشه من خودم با Quicktime باز می کنم. دانلود
-
آواز خوندن راننده
15 فروردین 1389 10:17
امروز یاد یکی از خاطراتم با مت افتادم که دو سه روز قبل از عید برامون اتفاق افتاد از دانشگاه که اومدیم بیرون منتظر تاکسی ایستادیم. یه پیکان شخصی داغون ترمز کرد و من و مت و یه دختره سوار شدیم. یه کم که رفت پیرمرد شروع کرد به آواز خوندن اونم با لهجه ی عربی .بعضی از جاها صداش نازک می شد و خنده دار.ما سه تا هم که پشت بودیم...
-
عکس کربلای ایران
10 فروردین 1389 00:04
امروز عکس تکه های بهشت رو براتون گذاشتم فتح المبین اروند کنار کربلای شلمچه طلائیه
-
قسمت آخر: روز آخر اردو
7 فروردین 1389 14:52
امروز روز آخر اردوست.صبح بلند شدیم و برای نماز رفتیم نمازخونه و نماز رو خوندیم. قرعه کشی برای کربلا شروع شد. از هر دانشگاه یکی رو انتخاب می کردند و سپس از بین ۶ نفریکی برای رفتن به کربلا انتخاب می شد. قرار شد هر کی که اسمش در اومد از طرف کاروان صیاد شیرازی نایب الزیاره باشه. از دانشگاه ما آتنا در اومد اما از بین 6نفر...
-
ادامه ی قسمت سوم
5 فروردین 1389 20:24
رزم شب شروع شد به هریک از ما یک پلاک و یک سربند دادند و مثل شب های عملیات رزمنده ها،ما سربند هارو به سر جلویی می بستیم و پلاک ها را به گردن می انداختیم. فرمانده ی نیروی ۴۵ تکاور ارتش برامون صحبت کرد و نیروهای تکاور بندبازی کردند و چند تیر مشقی هم انداختند.بعد از لحظه ای سکوت یک یوشیکا پرتاب کردند و همه ی ما ناخودآگاه...
-
قسمت سوم: روز سوم اردو
4 فروردین 1389 00:45
چون ماجرای این روز خیلی طولانیه در دو قسمت می ذارم: ۸۸/۱۲/۱۲ روز پنج شنبه ساعت 5 صبح بیدار باش زدن. نماز رو خوندیم و بعدش هم دعای عهد. صبحونرو خوردیم و برای صبح گاه آماده شدیم. تو صبح گاه فرمانده سلام داد و منتظر سلام نظامی از نیروهاش بود که بچه ها به خاطر این که از این اطلاع نداشتن ، همه سلام دادن و این باعث شد همه...
-
عید بر همگان مبارک
29 اسفند 1388 13:53
و بر آمد بهاری دیگر مست و زیبا و فریبا ، چون دوست سبدی پیدا کن ، پر کن از سوسن و سنبل که نکوست همره باد بهاری بفرست : پیک نوروزی و شادی بر دوست ! لحظه ی تحویل سال من و مت رو هم دعا کنید
-
قسمت دوم: روز دوم اردو
26 اسفند 1388 22:50
۸۸/۱۲/۱۱ روز سه شنبه ساعت 5 صبح بیدار باش زدن. باید برای نماز بیدار می شدیم .نماز و که خوندیم صبحونرو دادن و صبحگاه بر قرار شد و حاج آقا فدایی برامون سخنرانی کردند.بعد راهی اروند شدیم . عملیات والفجر ۸ با رمز یا زهرا تو اروند انجام شده بود. حاج آقا می گفت:«اون قدر آب اروند سرد بوده که دندونای رزمنده ها به هم می خورده...
-
قسمت اول: روز اول اردو
20 اسفند 1388 14:15
۸۸/۱۲/۱۰ روز دوشنبه قرار بود ساعت ۷:۳۰ شب از دانشگاه راه بیفتیم ۴۴دختر و ۳تا پسر که دو تاشون از دانشجوها بودن و یکی هم سپاه برای محافظت فرستاده ب ود(از طرف سپاه ساپورت می شدیم). به خاطر آن تایم بودن ما ایرانی ها ساعت ۸:۳۰ما تازه داشتیم تو ولوو جابجا می شدیم. توی این سفر مت با من نبود و من بادختر عموم (فهیمه)و محبوبه...
-
سفر نامه جنوب
20 اسفند 1388 14:04
سلام این چند روزی که نبودم اردوی دانشجویی رفته بودیم مناطق جنگی جنوب و قصد دارم سفر نامم رو براتون بذارم
-
مفید بودن رفتن به دانشگاه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
7 اسفند 1388 22:44
امروز 7/12/1388 روز جمعه ساعت 5:30 صبح از خاب بیدار شدم تا آماده شم برم دانشگاه . 4 روزه که 5:30 بیدار میشم و میرم دانشگاه . این ترم کلاسام خیلی بد فرمه. دیشب هم خونه خاله ام بودیم و ساعت 1 بود که رسیدیم خونه . اصلا دوست نداشتم بیدار شم اما چاره ای نبود آخه با مسعود «یکی از بچه های کلاس که قراره با همکاری هم پروژه...
-
پاسارگاد
30 بهمن 1388 21:53
فکر می کنید این عکس چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زیاد فکر نکنید خودم توضیح می دم که چیه ترم ۲یا۳ بود که با مت تصمیم گرفتیم بریم پاسارگاد «یکی از رستورانای معروف شهری که درس میخونیم» یکی از بچه های کلاس هم با ما بود. به مت زنگیدم و گفتم بیا پاسارگاد من و آزاده هم میایم. من و آزاده زودتر رفتیم و از پاسارگاد به مت اس ام اس دادم اما...
-
رحلت حضرت محمد و شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) تسلیت
24 بهمن 1388 13:45
رحلت حضرت محمد و شهادت دو فرزند بزرگوارشان امام حسن(ع) و امام رضا (ع) بر همه ی دوست دارانشان تسلیت
-
دستشویی های open و...
22 بهمن 1388 19:03
سلام دوستان منMAT هستم میدونم که از آشنایی با من خوشحالید {آیکون کسی که اعتماد به نفسش لایه ی اوزون رو سوراخ کرده} پارسال این موقع ها بود که از طرف بسیج دانشگاه رفتیم مشهد وااااااااااااای که چقدر خوش گذشت از همه جالبترش دستشویی های توی راه بود نمی دونم چرا همشون اپن بودن یعنی مثلا قسمت شیشه خور در شیشه نداشت یا روی در...